عشق
صدایی در کویر

ما صدایی در کویر هستیم اما صدایی که قرار است کویر را گلزار کند

 

روزی جوان ثروتمندی نزد استادی رفت و گفت:

عشق را چگونه بیابم تا زندگانی نیكویی داشته باشم؟

استاد مرد جوان را به كنار پنجره برد و گفت: پشت پنجره چه می*بینی؟

مرد گفت: آدم*هایی كه می*آیند و می*روند و گدای كوری كه در خیابان صدقه می*گیرد.

سپس استاد آینه بزرگی به او نشان داد و گفت: اكنون چه می*بینی؟

مرد گفت: فقط خودم را می*بینم.

استاد گفت: اكنون دیگران را نمی*توانی ببینی.

آینه و شیشه هر دو از یك ماده اولیه ساخته شده*اند،

اما آینه لایه نازكی از نقره در پشت خود دارد و در نتیجه چیزی جز شخص خود را نمی*بینی.

خوب فكر كن!

وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می*بیند و به آن*ها احساس محبت می*كند،

اما وقتی از نقره یا جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می*شود، تنها خودش را می*بیند.

اكنون به خاطر بسپار: تنها وقتی ارزش داری كه شجاع باشی و آن پوشش نقره*ای را از جلوی چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و همه را دوستشان بداری اینبار نه به خاطر خودت بلکه به خاطر خدا .

آن*گاه خواهی دانست كه" عشق یعنی دوست داشتن دیگران

عشق غیر از تاولی پر درد نیست/ هرکس این تاول ندارد مرد نیست/ آمدم تا عشق را معنا کنم/ بلکه جای خویش را پیدا کنم/ آمدم دیدم که جای لاف نیست/ عشق غیر از عین و شین و قاف نیست


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:,ساعت 17:20 توسط نسیم|



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت